کبوتر نگاه تو نشست روی بام من
حضورماه چهره ات کشیده شد به شام من
نسیم چادرت وزیده شد به سوی من
گرفت بوی زندگی زبی تو مشام من
متانت وحیای تو حریم امن قصه های من
نشست خاطرات تو کنار حجم دفترم
اگرچه بی صدا ولی شنیده شد پیام من
چه ساده بود عاشقی جواب تو سلام من